باز هم چرخشی دیگر و جوشیدنی تازه...
باز هم خودنمایی عشق و فریاد عاشقان...
دوباره بهار آمد...
دوباره گندمهایی که سالها زیر خاک بودند با جسارت تمام سر از خاک بیرون آوردند...
دوباره عشق...دوباره سرمستی و شکوفا شدن...
در این بهار دنیایم سرشار از عشق و خواستن است...پر از انرژی برای ساختن فرداهایم...
بازهم آدم برفی نا امیدی آب شد و زمینی که مرده بود جان گرفت ...جان گرفت تا همه ما بدانیم بهار آمدنیست...
گذشت کنیم...ببخشیم...سبک باشیم...خدا از آن ماست و ما متعلق به او... حرفهایمان را می شنود و محکمتر از هر کسی پای ما ایستاده است...اورا از یاد نبریم...
زندگی با تمام فراز و نشیبهایش زیباست...لبخند بزنیم به دنیایی که خداوند با تمام عشق و سرشار از خوبی آفریده است،با خدا همه ی غیر ممکن ها ممکن می شود...
"رمز نو شدن را باید دانست و گرنه بهار تکراریست"
سال خوبی رو براتون آرزومندم...
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام ...
بـــــــہ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !!
مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛
مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــہ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !!
کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد ...
یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ ...
شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے .
و منـ مـــــے فهمیـ ـدمـ چـ ـرآ ؟؟؟
باران که می بارد...
برف که می بارد...
یاد قدم زدن های دو نفره یمان می افتم که قرار بود بیفتد و نیفتاد...
یاد من یاد تو می افتم...
یاد آرزوها یاد حرف ها یاد ما می افتم...
زمستان است دیگر کاری نمی شود کرد...
کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
پائیزرا دوست دارم چون فصل غم است
غم را دوست دارم چون اشک دل است
اشک را دوست دارم چون شاه دل است
دل را دوست دارم چون محبت را به من آموخت
محبت را دوست دارم چون دوست را بی آنکه بدانم چرا :
دوست دارم .
من ترانه می سرایم و " تــو " ترانه می نوازی
در ترانه های مـن اشک است و بی قراری
یــک بغـل از آرزوهای محـــال
تـا ابد چشم انتظاری
فکر پـایـان و جـدایی
ترسم از این است که شاید
در نگاهت مـن بیابم ردی از یک بی وفـــایی ...